سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بچّه شهید (به یاد شهدا)

ماه رمضون تو جبهه ها

پنج شنبه 89 مرداد 21 ساعت 4:58 عصر

رمضان در سنگرها

حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محمدی:

ربنای لحظه های افطار، از پایان یک روز روزه داری خبر می داد؛ ربنایی یک تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود. بچه ها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو می گرفتند، ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر می زد و افطاری را توزیع می کرد. سادگی و صمیمیت در سفره افطارمان موج می زد و ما خوش حال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود. سر سفره می نشستیم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار می کردیم .دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت.
«السلام علیک یا ابا عبدالله» زیارت عاشورا و «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله» دعای توسل، به سفره افطار و سحر ما معنویتی می بخشید که غیر قابل توصیف است و همین توشه معنوی و غفلت زدایی ها، رزمندگان را از دیگران ممتاز می کرد.
نمی توانم حال و هوای این لحظه ها را برای شما بیان کنم. در لشکر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردیم، اما جاذبه این ماه، مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان، بهترین وزیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها آفرید.
برکت دعا درکنار سنگرها، نماز روی زمین خاکی، سحری خوردن کنار آرپی جی و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قیام رو به روی آسمان بی هیچ حجابی که تو را از دیدن محروم کند، گریه بسیجی های عاشق در رکوع و... همه چیز را برای مهمانی خدا آماده کرده بود.

شهید محمد کاظم نژاد:

مادر این شهید می گوید: در ادای نماز اول وقت و گرفتن روزه، بسیار مقید بود. از هشت سالگی روزه می گرفت و نماز می خواند .برای ادای نماز صبح، او بود که همه را بیدار می کرد. حتی به گرفتن روزه مستحبی تشویق می کرد. از جبهه که به مرخصی می آمد، دائم روزه می گرفت. روزی پرسیدم: مادرجان! چرا این قدر روزه می گیری؟ گفت: مادر من در جبهه روزه نگرفته ام. حالا دارم قضای آنها را می گیرم. دارم ادای دین می کنم. گفتم: خدا قبول کند حالا بگو برای سحر چه غذایی درست کنم؟ گفت: تخم مرغ که داریم. همین ها را بپز تا با هم روزه بگیریم.
از جبهه که به مرخصی آمده بود، متوجه شد روزه ام. پرسید چرا روزه اید؟ گفتم: نذر است! نذر کردم که ان شاء الله سلامت برگردی! خندید و گفت: پس به خاطر همین روزه های نذری شما، در جبهه هیچ اتفاقی برایم نمی افتد. بعد، تعریف کرد: با نه نفر دیگر، در یکی از مناطق عملیاتی بودیم، ناگهان جلوی پایمان گلوله خمپاره ای منفجر شد. همه به جز من شهید شدند. وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم می کردند که چطور از بین نه نفر، فقط من زنده ام و حتی خراشی به تن ندارم!(



نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

روایتی شنیدنی از سردار باقرزاده

شنبه 89 مرداد 16 ساعت 9:58 عصر

کسی چه می دانست تاریخ دوباره در هشت سال دفاع مقدس تکرار شود و پسری سر بر بالین پدرش 25 سال آرام بگیرد و 25 سال این دو شهید گذر زمان را به نظاره بنشینند...
وقتی در احوالات آل الله می خواندیم: « امام حسین علیه السلام وقتی بر بالین حضرت علی اکبر علیه السلام رسید، که جان باخته بود. صورت بر چهره خونین او نهاد و دشمن را نفرین کرد: «قتل الله قوما قتلوک...» و تکرار می ‏کرد که: «علی الدنیا بعدک العفا». و جوانان هاشمی را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند. (1) حضرت علی اکبر علیه السلام ، نزدیک ترین شهیدی است که با حضرت امام حسین علیه السلام دفن شده است. مزار مطهر او پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار دارد و به همین خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.

کسی چه می دانست تاریخ دوباره در هشت سال دفاع مقدس تکرار شود و پسری سر بر بالین پدرش 25 سال آرام بگیرد و 25 سال این دو شهید گذر زمان را به نظاره بنشینند تا گروهی از بچه های تفحص بیایند و پدر و پسر را از دل صحرا به دیار خود بازگردانند.

روایت تفحص و کشف شهیدان مفقودالجسد؛ سید ابراهیم و سید حسین اسماعیل زاده، حکایت مرزبانان همیشه بیداریست که در کلاس شهادت، آموزگار وفاداری پسر و پدر به یکدیگر و وحدت وجودی انسانها برای قرب الی الله هستند.

روایت سردار باقرزاده در این رابطه و زندگینامه شهیدان اسماعیل زاده را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم:

دانلود فیلم روایتگری سردار باقرزاده درباره چگونگی کشف پیکرهای مطهر شهیدان اسماعیل زاده - یک ساعت قبل از سال تحویل89 - معراج شهدای اهواز.

دانلود مداحی برادر سعید حدادیان درباره شهیدان اسماعیل زاده - مراسم تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام مجلس شورای اسلامی طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد، یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است ، اهل روستای باقر تنگه بابلسر.

خمول



نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

سه نفر جلو از راست به چپ:سرلشگر شهید احمد کاظمی ،سردار شهید احمد اللهیاری فرمانده گردان غواصی خط شکن محمد رسول الله از لشگر 8 نجف اشرف و نفر سمت چپ سردار سرتیپ عبد الله عراقی جانشین نیروی زمینی سپاه .

 تصویر فوق یک شب قبل از عملیات کربلای 4 است نفر وسط سردار شهید احمد اللهیاری عمو دلاورم است که در کنار سردار احمد کاظمی در ساختمان گمرک در خرمشهر به همراه نیروی هایشان حضور دارند. احمد اللهیاری عموی شهیدم در عملیات های بسیاری در کنار شهید حاج احمد کاظمی حضور داشته است.کسی که در جایی شهید کاظمی به نیروی های خود می گوید بروید و شجاعت را از اللهیاری بیاموزید.

بعد از شهادت پدر و عمویم و پایان جنگ تحمیلی هر وقت کسی برایم خاطره از شهدایمان تعریف می کرد، یادی هم از شهید کاظمی می کردند . چرا که پدر و عمویم در عملیات های بسیاری از جمله خیبر ، بدر ،والفجر 8، کربلای 4 ، کربلای 5 و نصر 5 به عنوان فرمانده تیپ و گردان در لشگر 8 نجف اشرف اصفهان در کنار شهید کاظمی حضور داشتند . با شنیدن خاطرات همرزمان پدر و عمویم همیشه دوست داشتم بروم و سردار احمد کاظمی را ببینم و از ایشان بخواهم تا از پدر و عمویم برایم خاطره تعریف کند .مادرم می گفت قاسم جان، شهید احمد کاظمی به همراه شهید زین الدین و شهید احمد اللهیاری عمویت یک شب شام در قزوین میهمان ما بودند و از آن شب تعریف می کند .همرزمان پدر شهیدم و عمویم همیشه از دوستی و رفاقت پدر و عمو های شهیدم  با شهید کاظمی می گفتند .

همیشه دوست داشتم ببینم احمد کاظمی چه شخصیتی دارد که اینقدر محبوب است و همه از خوبی ایشان می گویند .

آن موقع هنوز شهید کاظمی به شهادت نرسیده بود.ولی دیدن ایشان با مسولیتی که در سپاه داشتند کمی مشکل بود ولی همه از مهربانی و روی خوش ایشان برایم می گفتند .تا اینکه تصمیمم برای دیدن سردار احمد کاظمی جدی تر شد و پیش خودم گفتم هفته آینده حتما میروم و ایشان را می بینم .

همین روزها بود که ناگهان خبر سقوط هواپیما و شهادت سردار شهید احمد کاظمی را شنیدم . و لیاقت دیدن ایشان را برای همیشه از دست دادم.حاج احمد کاظمی شهید شده بود و آرزوی چندین ساله خود برا دیدن ایشان را برای همیشه از دست داده بودم .بعد از شهادت حاج احمد علاقه ام به ایشان روز به روز بشتر شد و حاجی دلها ، تمام قلب مرا فتح کرد. دیوار های اتاقم در کنار تصاویر پدر و دو عموی شهیدم مزّین به تصویر شهید حاج احمد کاظمی است و هر روز با نگاه کردن به چهره ایشان آرامشی عجیب به من دست می دهد.

 

بگذارید از اولین باری که سر مزار حاج احمد رفتم برایتان بگویم: روزی از قزوین به جمکران رفته بودم بعد از تمام شدند دعای توسل وقتی می خواستم بر گردم، دیدم اتوبوسی که به اصفهان می رفت یک جای خالی داشت و بدنیال مسافر می گشت.یک لحظه احساس کردم حاج احمد دارد دعوتم می کند .به کاروانی که با انها آمده بودم گفتم شما بروید قزوین و خودم راهی اصفهان شدم در یک روز سرد زمستانی ساعت 3 نیمه شب بود که به اصفهان رسیدم همه جا تاریک بود و من در اصفهان بجز حاج احمد آشنایی دیگر نداشتم. یه مسجد پیدا کردم که تا موقع نماز آنجا ماندم و و بعد از نماز راهی گلزار شهدای اصفهان شدم . و برای اولین بار سنگ مزار حاج آحمد را در آغوش کردم و کلی براش درد و دل کردم و گفتم حاجی سلام من را به پدر و عمو های شهیدم برسان.

امروز هم وقتی مراسم شهدای عرفه را از تلویزیون دیدم دلم برای حاج احمدم عجیب تنگ شد . امیدوارم روزی به آروزیم برسم و پیش حاج احمدم بروم. روحش شاد و یادش گرامی .

 

 



نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

مشتی خاک به پیشگاه خدواند متعال

پنج شنبه 88 مهر 9 ساعت 4:43 عصر

((هفته دفاع مقدس گرامی باد))

شهید علی قاریان پور 

به گلزار شهدای قزوین که بروی هنگامی که از کنار قبور مطهر شهدا عبور می کنی و به تصاویر آسمانی شهدا نظاره می کنی و زیر لب فاتحه ای می خوانی ، از جوار مزار شهید عباس بابایی که عبور کنی  به قطعه 7 ردیف 2 می رسی که ناگهان سنگ مزار شهیدی نظرت را به خود جلب می کند که رویش نوشته شده ((مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال)) . درست او کسی نیست بجز سینه زن ابا عبدالله حسین (ع) شهید علی قاریان پور . که گفته است : به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید، می خواهم همچون دهها شهید دیگر گمنام باقی بمانم؛ اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید:  (( مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال ))          

شهید علی قاریان پور

 شهید علی قاریان پور...متولد: 1343 قزوین...شهادت:10/12/65...محل شهادت:شلمچه

 



نوشته شده توسط : فرزند شهید | بیسیم به بچه شهید [بیسیم] داغ کن - کلوب دات کام

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

قاسم اللهیاری: فاجعه منا نتیجه بازگرداندن کشتی نجات از یمن بود
175 شهید غواص
آغاز سال جدید فاطمی در کنار مادران شهدای گمنام
جزئیات خواندنی کشف پیکر شهید طالب حیدری
آخرین سواری بر دوش بابا
بخشی از مصاحبه من با پایگاه خبری دانشجویان در خصوص تدفین شهدا گم
حاج عبدالله اسکندری
پیکر شهید داوود فرجی بعد از 30 سال به آغوش خانواده اش بازگشت.
سفر اربعین پیاده روی نجف تا کربلا
امامی برای همه زمان ها
زیباترین لحظه زندگی ام
تشییع پیکر 8 شهید گمنام در قزوین
عید نوروز تو جبهه ها
کریم 40سانتی
عیدی
[همه عناوین(96)][عناوین آرشیوشده]